مي گويند پنج ونيم تا شش ميليارد سال از عمر زمين مي گذرد. وقتي سخن از جهان هستي و _ از ازل تا ابد- است، رقم چند ميليارد سال در قياس با بي نهايت رقمي بسيار كوچك است، اما همين رقم كوچك در مقايسه با متوسط عمر افراد بشر كه شصت هفتاد سال است بسيار بزرگ مي نمايد.
اگر برپايه فرضيات علمي و حدس و گمان هاي رايج، عمر كره زيباي زمين را پنج- شش ميليارد سال بدانيم، آن وقت براي تصور اينكه زمين از آغاز پيدايي اش تا به امروز چندبار به دور خود چرخيده است، دچار سرگيجه مي شويم. شايد گفته شود اين گردش مداوم زمين به دور خود و خورشيد در صحنه اي كه كهكشان هاي عظيم حضوري بهت انگيز دارند، از اهميت چنداني برخوردار نيست. اما از آنجا كه اين زيباترين سياره منظومه شمسي ميراث مشترك ما فرزندان آدم است، حق داريم همه چيز را درباره اش بدانيم.
ترديدي نيست كه يكي از پرسش هاي مهم و اساسي فراروي بشر اين است كه چند هزاره يا چند صدهزار سال از حضور نخستين آدميزاد روي زمين مي گذرد. با وجود اهميت اين نكته، اين را مي دانيم كه هنوز پژوهش هاي علمي دانشمندان براي يافتن پاسخ درست و قطعي به اين پرسش به جايي نرسيده است. نكته مهم ديگري كه وجود دارد و بايد پاسخ قانع كننده اي براي آن يافت، اين است كه كدام يك از فرزندان هوشمند آدم (ع) براي نخستين بار دريافت كه زمين چونان گوي چوگان به گرد خويش و به دور خورشيد مي چرخد؟
مشرق زمين خزانه دار ميراث هاي گران سنگ فرهنگي و ذخاير ارزشمند تمدن بشري است. در سده هاي دور گذشته انديشه ورزان مشرق زمين به ويژه خردمندان ايراني به تبيين فلسفه حيات و آثار پيچيده و در عين حال ظريف آن سرگرم بودند و تلاش مي كردند تا پاسخ مناسبي براي پرسش هاي ذهني خويش و ديگر مردمان علاقه مند و كنجكاو بيابند. حكيمان ايراني براي شتاب بخشيدن به روند تكاملي حركت جامعه بشري، بن بست هاي فكري را مي شكستند و از خلاف آمد عادت و ناديده گرفتن باورهاي بي پايه و نادرست در حد مقدورات علمي خود به حل معضلات فكري جامعه بشري كمك مي كردند. در اين راه، نه تنها باورهاي ديني سد راه آنان نبود، بلكه تعاليم آسماني اسلام آن را تشويق مي كرد تا در راه كسب دانش و تفكر و تعقل بيشتر در رسيدن به حقايق شيرين آفرينش كوشا باشند.
در اروپا اما، وضعيت به گونه اي ديگر بود. در قرون وسطي رهبران فكري و اجتماعي غرب دركي كوتاه بينانه از هدف هاي متعالي آفرينش داشتند. كليسا كه سلطه تام خود را بر تمامي اركان زندگاني مردم استحكام بخشيده بود، با تشكيل دادگاه هاي تفتيش عقايد هرگونه دست آورد ذهني پيشگامان فكري جامعه را چنانچه خلاف باورها و سياست هاي كليسا بود، محكوم مي كرد.
مثال روشن و نمونه معروف مبارزه كليسا با تفكرات علمي در ماجراي اظهارنظر گاليله در مورد حركت زمين رخ مي نمايد. اين اتفاق تاريخي كه در نيمه اول قرن هفدهم ميلادي( حدود سال هاي ۱۶۳۳-۱۶۳۲) رخ داد، تنها نمايشگر قدرت كليسا با دستاوردهاي علمي نيست، بلكه نتيجه ديگري نيز براي اروپا در پي داشت و آن اينكه غرب از اين ماجرا زيركانه بهره برداري كرد و گاليله را به عنوان نخستين كسي كه به حركت زمين پي برد به جامعه جهاني قبولاند. اين تحريف آشكار تاريخ و مصادره جايگاه افتخارآميز انديشمندان ايراني به نفع يك اروپايي، اندك اندك صورت حقيقت به خود گرفت و دنيا اين انديشمند ايتاليايي را به عنوان اولين دانشمندي كه به حركت زمين پي برد شناخت. البته هيچكس نمي تواند منكر تلاش ها و خدمات برجسته  گاليله در زمينه نجوم بشود، اما نگاهي به اسناد موجود و انديشه هاي راسخ دانشمندان ايراني  نشان مي دهد كه نخستين كاشف حركت زمين، ايراني بوده است نه اروپايي.
در گذشته هاي ديرباز اهل حكمت و فلسفه در ايران بنا به يك عرف اجتماعي آراء و انديشه هاي فلسفي و علمي خود را با زبان شعر بيان مي كردند، هرچند قيد و بندهاي اوزان و قوافي گاه آنچنان دست و پاگير بود كه فيلسوفي نام آور چون مولانا را نيز به گلايه وامي داشت. الزام انديشه ورزان بزرگي چون مولوي، حكيم نظامي، حكيم سنايي، حكيم خاقاني، حكيم فردوسي، سعدي و ديگران به بيان آراي علمي و اجتماعي خود به زبان شعر سبب شده است كه جامعه بيشتر اين متفكران را به عنوان شاعر بشناسد تا فيلسوف و دانشمند.
قرن ها قبل از گاليله، متفكران پارسي گوي از كرويت زمين و حركت آن سخن گفته بودند و اظهارات اين دانشمند غربي مسأله تازه اي نبوده است. نمي خواهيم ادعا كنيم كه گاليله اين نظريه را از حكيمان ايراني گرفته است. بسا او خود پي به اين واقعيت برده باشد، اما سخن ما اين است:
در همان دوره و روزگاري كه گاليله مي زيست، شاعر نامدار ايراني مولانا كمال الدين وحشي بافقي در مقدمه زيباي منظومه فرهاد و شيرين از ثوابت و سيارات سخن مي گويد و يادآور مي شود كه خورشيد محور و مركز سيارات منظومه شمسي است.
شمس الدين محمد حافظ شيرازي كه دويست سال قبل از گاليله مي زيسته است، در غزلي با مطلع «ديدار شد ميسر و بوس و كنار هم» مي فرمايد:
گوي زمين ربوده ي چوگان عدل اوست
وين بركشيده گنبد نيلي حصار هم
عزم سبك عنان تو در جنبش آورد
اين پايدار مركز عالي مدار هم
تا از نتيجه ملك و طور دور اوست
تبديل سال و ماه و خزان و بهار هم
آنان كه با بازي چوگان آشنايي دارند، مي دانند كه گوي در اثر نيروي حاصل از ضربه چوگان نه تنها به جلو رانده مي شود و مسيري قوسي شكل را طي مي كند كه به دور خود نيز مي چرخد و اين زيباترين و دقيق ترين مثال براي نشان دادن حركت وصفي و انتقالي زمين است.
طنز زيباي بيت دوم به اين نكته اشاره دارد كه پيشينيان زمين را ساكن و مركز عالم مي دانستند. در بيت سوم شاعر ايجاد فصول سال را در نتيجه چگونگي حركت زمين به گرد خورشيد مي داند (طور از اصطلاحات دانش نجوم است)
خيال نداريم حافظ را به عنوان نخستين فردي كه به گردش زمين پي برد، معرفي كنيم چه ۲۰۰ سال پيش از او خاقاني شاعر ستاره ها نيز، همين مفهوم را در بيتي زيبا بيان فرموده و سروده است:
تا شب است و ماه نوگويي كه از گوي زمين
گرد بر گردون سيمين صولجان افشانده اند
صولجان به معني چوگان است و شاعر، هلال ماه را به چوگان تشبيه كرده است. اين شاعر گرانقدر همچون حافظ از تشبيه زيباي گوي و چوگان براي بيان كرويت زمين و گردش آن استفاده كرده است. خاقاني همچون خلف خويش، آنچنان از كرويت زمين سخن رانده است كه گويي همگان اين مطلب را كه زمين چون گوي گرد و گردنده است، مي دانند.
از قضا حكيم نظامي هم تأييد مي كند كه از زبان ديگران درباره اجرام آسماني مطالبي شنيده است. آنجا كه مي فرمايد:
شنيدستم كه هر اختر جهاني است
جداگانه زمين و آسماني است
اما كامل ترين و شگفت آورترين اظهارنظر به فخرالدين اسعدگرگاني تعلق دارد كه يكهزار سال پيش در مقدمه منظومه گرانقدر و طولاني «ويس و رامين» درباره اجرام آسماني و جو زمين سخن مي گويد و عجيب تر آنكه شاعر درباره انحراف محور زمين نسبت به مدار آن ابياتي حيرت انگيز دارد. امروزه ما مي دانيم كه اگر لختكي تمايل محوري زمين نبود فصل هاي گردان سال وجود نمي داشت و تابستان و زمستاني در كار نبود.
بهين شكلي است ايشان را مدور
چنان چون بهترين لوني منور
چو صورت هاي ايشان صورتي نيست
كه ايشان را نهيب و آفتي نيست
وگر بي آسمان بودي ستاره
جهان پر نور بودي جاودانه
فروغ نور ظلمت را زدودي
پس اين كون و فساد ما نبودي
وگرنه كرده بوي چرخ مايل
بدينسان لختكي ميل معدل
نبودي فصل هاي سال گردان
نه تابستان رسيدي نه زمستان
اين سخنان بين و روشن را فخرالدين اسعدگرگاني يكهزار سال پيش سروده است؛ يعني ششصد سال پيش از گاليله. راستي اين شاعر دانشمند مدور بودن ستارگان و اينكه بهترين شكل ممكن كروي بودن آنهاست و در صورت فقدان جو ستاره(زمين) (اگر بي آسمان بودي ستاره) هستي بر روي كره خاكي جايي نداشت و تمايل محوري زمين و ايجاد فصول سال در اثر اين تمايل محوري را از زبان چه كسي شنيده است؟
گمان صاحب اين قلم آن است كه تا متني مقدم بر «ويس و رامين» نيافته ايم بايد فخرالدين اسعدگرگاني را نخستين انديشمندي بدانيم كه گفته است زمين گرد است و مي گردد.

مژگان سريزدي

 منبع: همشهری

یک تصویر یک خاطره

جدید ترین اخبار

حاضرین در سایت

ما 154 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

ورود به سایت