هميشه در عرصه هاي مختلف يك بعدي بودن و تفكر راديكالي مدموم و ناپسند بوده است. براي گسترش سطح تفكر و تعميق بينش و ديدن ظرافت ها گاهي لازم است تا از حوزه ي تخصصي پارافراتر نهاده و در قلمرو علوم انساني كه جانمايه ي تفكر و اصلاح نگرش انسانهاست داخل شويم. چه اينكه هر انساني به حكم انسانيتش با اين حوزه سر و كار دارد. پس ناگزير بايد اطلاعات خود را از مفاهيم عميق اين دانش فراگير تعميق بخشد. در همين راستا لطائف و ظرايفي به مقتضاي محوطه ي تخصصي اين پايگاه وب و به مقداري كه قدري فضاي ما را تنوع بخشد گاها در قالب هاي مختلف خواهيم آورد. اينك اولين پست با اين موضوع يك داستان كوتاه است كه نتايج بلندي را در ذهن القا مي كند. بر روي لينك ادامه مطلب كليك كنيد.

 

---start----

A young lady was waiting for her flight in the boardi


ng room of a big airport.

خانم جواني در  سالن انتظار فرودگاهي بزرگ منتظر اعلام براي سوار شدن به هواپيما بود..

 


As she would need to wait many hours, she decided to buy a book to spend her time. She also bought a packet of cookies.

 بايد ساعات زيادي رو براي سوار شدن به هواپيما سپري ميکرد و تا پرواز هواپيما مدت زيادي مونده بود ..پس تصميم گرفت يه کتاب بخره  و با مطالعه اين مدت رو بگذرونه ..اون همينطور يه پاکت  شيريني خريد...  

 


She sat down in an armchair, in the VIP room of the airport, to rest and read in peace.

اون خانم نشست رو يه صندلي راحتي در قسمتي که مخصوص افراد مهم بود ..تا هم  با خيال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه.


 

Beside the armchair where the packet of cookies lay, a man sat down in the next seat, opened his magazine and started reading.

کنار دستش .اون جايي که پاکت شيريني اش بود .يه آقايي نشست  روي صندلي کنارش وشروع کرد به خوندن مجله اي که با خودش آورده بود ..  

 


When she took out the first cookie, the man took one also.
She felt irritated but said nothing. She just thought:

"What a nerve! If I was in the mood I would punch him for daring!"

وقتي خانومه اولين شيريني رو از تو پاکت  برداشت..آقاهه هم يه دونه ورداشت ..خانومه عصباني شد  ولي به روش نياورد..فقط پيش خودش فکر کرد اين يارو عجب رويي داره ..اگه حال و  حوصله داشتم حسابي حالشو ميگرفتم

 


For each cookie she took, the man took one too.

This was infuriating her but she didn't want to cause a scene.

هر يه دونه شيريني که خانومه بر ميداشت ..آقاهه هم يکي ور ميداشت .

ديگه خانومه داشت راستي راستي جوش مياورد ولي نمي خواست باعث مشاجره بشه

 



When only one cookie remained, she thought: "ah... What this abusive man do now?"

Then, the man, taking the last cookie, divided it into half, giving her one half.

وقتي فقط يه دونه شيريني ته پاکت مونده بود ..خانومه فکر کرد..اه . حالا اين آقاي پر رو و سواستفاده چي ...چه عکس العملي نشون ميده..هان؟؟؟؟

آقاهه هم با کمال خونسردي شيريني آخري رو ور داشت ..دو قسمت کرد  و نصفشو داد خانومه و..نصف ديگه شو خودش خورد..

 


Ah! That was too much!

She was much too angry now!

In a huff, she took her book, her things and stormed to the boarding place.

اه ..اين ديگه خيلي رو ميخواد...خانومه ديگه از عصبانيت کارد ميزدي خونش در نميومد.

در حالي که حسابي قاطي کرده بود ..بلند شد و کتاب و اثاثش رو برداشت وعصباني رفت براي سوار شدن به هواپيما

 


When she sat down in her seat, inside the plane, she looked into her purse to take her eyeglasses, and, to her surprise, her packet of cookies was there, untouched, unopened!

وقتي نشست سر جاي خودش تو هواپيما ..يه نگاهي توي کيفش کرد تا عينکش رو بر داره..که يک دفعه غافلگير شد..چرا؟ براي اين که ديد که پاکت شيريني که خريده بود توي کيفش هست . << .دست نخورده و باز نشده >> 

 


She felt so ashamed!! She realized that she was wrong...

She had forgotten that her cookies were kept in her purse

 فهميد که اشتباه کرده و از خودش شرمنده شد.اون يادش رفته بود که پاکت شيريني رو وقتي

 خريده بود تو کيفش گذاشته بود .


 

The man had divided his cookies with her, without feeling angered or bitter.

اون آقا بدون ناراحتي و اوقات تلخي  شيريني هاشو با او تقسيم کرده بود

 


...while she had been very angry, thinking that she was dividing her cookies with him.
And now there was no chance to explain herself...nor to apologize."

در زماني که اون عصباني بود و فکر ميکرد که در واقع اونه که داره شيريني هاشو اقاهه ميخوره

و حالا حتي فرصتي نه تنها براي توجيه کار خودش بلکه براي عذر خواهي از اون آقا هم  نداره  

 


There are 4 things that you cannot recover

چهار چيز هست که غير قابل جبران  و برگشت ناپذير هست  .

 


The stone... ...after the throw!

سنگ بعد از اين که پرتاب شد

 


The word... palavra... ...after it's said!

دشنام .. بعد از اين که گفته شد..

 


The occasion.... after the loss!

موقعيت .... بعد از اين که از دست رفت

 


 and...The time.....after it's gone!

  و زمان.. . بعد از اين  که گذشت و سپري شد

 

 

بيشتر منظور ما در حاشيه سومين موضوع تمركز دارد كه هم اكنون فرصت هاي طلايي در اختيار ما و شما دوستان عزيز مي باشد كه نبايد آنها را تلف كنيم پس بايد به سختي تلاش كنيم تا قدر آن را بدانيم. به قول دكتر خيرالهي:

امروز را درياب اين آخرين فردا...

یک تصویر یک خاطره

جدید ترین اخبار

حاضرین در سایت

ما 31 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

ورود به سایت